امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

امیرحسین

این روزها...

چند کار جالب میکنی، دلم نیامد ننویسم: ١)بغض کردن هنگام ناراحت شدن همچنان برقرار است. ٢)مخلوط مولتی ویتامین با شیر را نمی خوری!! حالا در دو نوبت با شیر بیشتر قاطی میکنیم و بهت میدهیم! فعلا سیاست پدرانه و درایت مادرانه حریفت شده اند!! ٣) کتایهایت را خوب و با دقت می خوانی. مامان برایت کتاب را باز میکند و شکلهایش را توضیح میدهد. من اینطرف دارم درس می خوانم اما در کلاس مادرو پسر اتاق بغلی هستم."مثلث سفید، مثلث آبی، امیر حسین یه عالمه مثلث" ٤) یک هفته ایست که مجموع مطالعات گریه شناسی ما و خانواده نشان می دهد امیرحسین زمانی که شیر می خواهد بغض کرده و می گوید:"ما ما" ما ما هایش تکرار میشود و مطلع گریه اش است. همه کلی خوشمان میاید. ٥)ب...
28 آبان 1391

رحمت!

امروز سر کلاسم در مورد این ایام کوتاه چندتا پیام به بچه ها دادم. گفتم بچه ها ما بهانه ها و فرصتهای خیلی خوبی داریم برای خوب بودن و خوب زندگی کردن. برگشتن به سمت خدا. ماه رمضان، ماه محرم، روز عرفه، عید قربان و غدیر و فطر و... یکی از بچه ها گفت آقا اولهای ماه. گفتم بله رحمت است در اول ماه ها که بر ما نازل میشود. یکی دیگه گفت آقا منظورتون یارانه هاست!! من: ...
28 آبان 1391

چرا اسمت را امیرحسین گذاشتیم

امشب از دانشگاه رفتم مسجد. آخر سخنرانی بود. روضه بچه های حضرت زینب. دلم آتش میگیرد. نمی دانم سندش چه هست اما حاج آقا میگوید طفلان حضرت زینب چنین رجز می خواندند: "امیری حسین و نعم الامیر" داغ دلم بیشتر می شود. این پست را برایت ١٩ تیر ١٣٩١ نوشتم. حالا دوباره می گذارمش: پسرم هر بچه ای حق داره که پدرو مادرش اسم مناسب و زیبا براش انتخاب کنن. هر کسی هم سعی میکنه اسمیو که دوست داره و به دلش میشینیه را روی بچه هاش بذاره.اما بعضی پدر مادرها علاوه بر این یه دلایل جالب دیگه ای هم دارن. مثل اسم بابایی که مادری وپدربزرگ بعد از اینکه یه بار داستان یار باوفای حضرت علی رو تو رادیو میشنون تصمیم میگیرن اسم پسرشونو(بابا) را "میثم" بذارن. که البته باب...
28 آبان 1391

محرم

امروز جمعه اول محرم 1391 و بالاخره آمد. آن محرمی که هر سال خدا خدا میکنیم نیاید. انگار می کنی دوباره به هزار و سیصد و خرده ای سال قبل رفته ایم و دوبار لشکر عمر سعد دارد از کوفه به کربلا می رود. ار بچگی هایم همین طور بوده ام. فکر می کردم الان از کوفه دارد فوج فوج  لشکر گسیل کربلا می شود و امام حسین نیز با گروه قلیلش به کربلا می رسد. هر چه به آخر دهه نزدیک میشویم نفس دلم تنگ تر می شود. باز هم به خودم میگویم نه انشالله مردم کوفه سر عقل می آیند. نه، انشالله عمر سعد دینش را به جوی ری نمی فروشد. نه، انشالله حرام خوران کوفه از ندای امام بیدار میشوند. از بچگی دوست نداشتم ظهر عاشورا شود و مدام میگفتم شاید امسال امام شهید نشود! خوب شاید از ر...
26 آبان 1391

جوجوهای امیرحسین

شب از نیمه گذشته و تو غرق در خواب شیرینت هستی. چند ساعتی است شیر نخوردی و من دلم ناآرام است. می خواهم اول شیرت بدهم و بعد بخوابم. به آرامی بالای سرت می آیم  و در حال نوازش صدایت می کنم تو اما همچنان غرق خوابی. مالشت می دهم ورزشت می دهم تو خمیازه ای می کشی و همچنان معصومانه در خوابی. در آغوشت می گیرم و سعی میکنم شیرت دهم اما هر چه از من اصرار است برای بیدار کردنت از تو اصرار بر خواب است... با ناامیدی درمی یابم که تو بیدار نمی شوی خوابت خیلی عمیق است. نا امیدانه تو را در تختت می گذارم چشمانت نیمه باز است. اما... چشمان نیمه بازت با جوجوهای بالای تختت تلاقی می کند و تو چشمانت به سان نورافکن باز می شود دست ...
23 آبان 1391

چه احساسی داری...؟!

چه احساسی داری وقتی شب در اوج خوابی صدای گریه نوزادت تو را از خواب شیرین جدا می کند و تو از تخت گرم و نرمت بلند می شوی و سراسیمه به سراغ کودکت می روی. بین خواب و بیداری شیرش می دهی آروغش را می گیری و وقتی تصور می کنی کارت تمام شده تازه متوجه می شوی که باید عوضش کنی.! او را در جایگاه تعویضش قرار می دهی و اتوماتیک وار شروع به آماده کردن وسایل وانجام کار می کنی در این بین در حالیکه چشمانت از فرط خواب نیمه باز است به صورت کوچکش نگاه میکنی و ناگهان دو چشم سیاه درشت میبینی که به تو زل زده است! من یکی که انگار دنیا را بهم داده اند در اون لحظه خواب از سرم پرید و میخواستم بوسه بارانش کنم!تمام خستگی ام در رفت... پ ن: البته جوجوی ما شب ها زیاد اذیت...
23 آبان 1391

نظر سنجی!!

  نی نی متولد شهریور ١٣٩١ نی نی متولد شهریور ١٣٦٤ ساعت ١:٤٥ نیمه شب. امیرحسین پس از یک چرت نیم ساعته بیدار شده و دارد دنیا را رصد میکند! یک مطلبی مدتی است محل اختلاف ما شده. همه من جمله خود من میگوییم امیرحسین کپی باباشه! مدل موهاش، ابروهاش، مژهای بلندش، موهای دستاش و... اما بحث اینه که کدومشو تو این سن خوشگل تر بودن! مادربزرگ بابایی و پدربزرگ(بابای بابا) میگن بابای امیرحسین از امیرحسین خوجلتر بوده. من و خاله ای هم میگیم امیرحسین.حالا نظر شما چیه؟ بی تعارف و رودر بایستی؟ نی نی ٢٤ شهریور٦٤ یا نی نی ١٧شهریور ٩١؟  البته خودمونم میدونیم فرقی نداره و اصلا مهم نیست اما دیدم دور همیم شما هم نظرتونو بگین! بنا به پیش...
19 آبان 1391

باکسن!

چهارشنبه١٧/٨/٩١ امروز صبح با مامان رفتیم واکسنت را بزنیم. صبح که از خواب پاشدی خیلی خوش اخلاق بودی. کلی دلبری می کردی. می خندیدی و کلی باهام حرف زدی. شیرت را دادیم و جایت را عوض کردیم و رفتیم درمانگاه محل. قد و وزنت را گرفتند. داخل شدیم یک نی نی دیگه داشت واکسن میزد. بابایش پاهاش را گرفته بود و مامانش پشتش را کرده بود نبیند.دستش را گاز میگرفت!  وزنت ٥٣٠٠ گرم بود و قدت را یادمان نیست! حالا گیر داده بودند که ٢٠٠ گرم وزنت کم است. آنجا که گذاشتم روی تخت خانم بهیار دید تند تند پا میزنی! گفت شاید تحرکش زیاد است. گفت ١٤ ساعت می خوابه؟ ما:  عمرا! اونقدر شیطنت می خواد بکنه که خوابش نمیبره. امشب  از ساعت ٧:٣٠ تا ٢ بیدار بودی!! ...
18 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد